عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وب خودتان خوش امدید

چقدر وبلاگ را دوست دارید؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوان امروزی و آدرس javane-emrozei.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 33
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 82
بازدید ماه : 190
بازدید کل : 50956
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


جوان امروزی

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت


فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

بازی آنلاین


آمار مطالب

:: کل مطالب : 8
:: کل نظرات : 28

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 33
:: باردید دیروز : 2
:: بازدید هفته : 82
:: بازدید ماه : 190
:: بازدید سال : 657
:: بازدید کلی : 50956

RSS

Powered By
loxblog.Com

به وبلاگ دوستی خودتون خوش اومدین... .لطفاًبدون نظر خارج نشید...♪♥☻♣♦♥♠♣♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ .

فروش آیفون SE

32 گیگابایت

رزگلد

1800000 تومان


کارمای نیک
دو شنبه 11 مهر 1390 ساعت 14:38 | بازدید : 1341 | نوشته ‌شده به دست محمد رضا کریم نژاد و علیرضا طلوعی | ( نظرات )

این مطلب، نوشته‎ای کوتاه و در عین حال جذاب است که دالایی لاما برای سال 2008 تنظیم کرده است.
خواندن و اندیشیدن در این مطلب بیش‎تر از یکی دو دقیقه وقت نمی‎گیرد. متن باید حداکثر ظرف 96 ساعت از دستان شما به دیگری برسد. در آن صورت، شما خبری بس خوش دریافت خواهید کرد. این قانون برای همگان صادق است؛ با هر دین و مذهب و طرز فکری؛ حتی اگر شما اصلاً خرافاتی
نباشید و به این حرف ها دل ندهید.
1- به خاطر داشته باش که عشق‎های سترگ ودستاوردهای عظیم، به خطر کردن‎ها و ریسک‎های بزرگ محتاج‎اند.
2- وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده.
3- این سه میم را از همواره دنبال کن:
* محبت و احترام به خود را
* محبت به همگان را
* مسؤولیت‎پذیری در برابر کارهایی که کرده‎ای.
4- به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه می‎جویی، گاه اقبالی بزرگ است.
5- اگر می‎خواهی قواعد بازی را عوض کنی، نخست قواعد را فرابگیر.
6- به خاطر یک مشاجره‎ی کوچک، ارتباطی بزرگ را از دست نده.
7- وقتی دانستی که خطایی مرتکب شده‎ای، گام‎هایی را پیاپی برای جبران آن خطا بردار.
8- بخشی از هر روز خود را به تنهایی گذران.
9- چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا، اما ارزش‎های خود را به‎سادگی در برابر آنها فرومگذار.
10- به خاطر داشته باش که گاه سکوت بهترین پاسخ است.
11- شرافتمندانه بزی؛ تا هرگاه بیش‎تر عمر کردی، با یادآوری زندگی خویش دوباره شادی را تجربه کنی.
12- زیرساخت زندگی شما، وجود جوی از محبت و عشق در محیط خانه و خانواده است.
13- در مواقعی که با محبوب خویش ماجرا می‎کنی و از او گله داری، تنها به موضوعات کنونی بپرداز و سراغی از گلایه‎های قدیم نگیر.
14- دانش خود را با دیگران در میان بگذار. این تنها راه جاودانگی است.
15- با دنیا و زندگیِ زمینی بر سر مهر باش.
16- سالی یک بار به جایی برو که تا کنون هرگز نرفته‎ای.
17- بدان که بهترین ارتباط، آن است که عشق شما به هم، از نیاز شما به هم سبقت گیرد.
18- وقتی می خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه چیز را از دست داده‎ای که چنین موفقیتی را به دست آورده‎ای.
19- در عشق و آشپزی، جسورانه دل را به دریا بزن.
اگر می‎خواهی زندگی‎ات عوض شود، این نوشتار را به دست‎کم 5 نفر برسان.
تا 4 نفر: زندگی‎ات به مرور بهتر خواهد شد.
5 تا 9 نفر: زندگی‎ات آن‎سان که وفق مراد توست، خواهد گشت.
10 تا 14 نفر: شما دست‎کم سه خبر خوش نامنتظر در سه هفته‎ی آینده خواهید شنید.
15 نفر و بیش‎تر: زندگی شما به نحوی چشمگیر و بیرون از انتظار دگرگون خواهد شد و کارها همه آن‎سان که دوست می‎داری، خواهد شد.

 


|
امتیاز مطلب : 112
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
سخن حکمت آموز
شنبه 26 شهريور 1390 ساعت 11:35 | بازدید : 1338 | نوشته ‌شده به دست محمد رضا کریم نژاد و علیرضا طلوعی | ( نظرات )

وقتی کسی ناراحتت می کنه 42 تا ماهیچه استفاده میشه تا اخم کنی!

  
 اما فقط 4 تا ماهیچه لازمه که دستت رو دراز کنی و بزنی پس کلش!!!!!


|
امتیاز مطلب : 90
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
توالت در حد ایزو 9008
شنبه 26 شهريور 1390 ساعت 11:36 | بازدید : 1392 | نوشته ‌شده به دست محمد رضا کریم نژاد و علیرضا طلوعی | ( نظرات )

بار اولی که رفته بودم تو دفتر مدیر کارخونمون٬ پیش خودم گفتم اینجا حتما توالتش از توالتای کارگری کارخونه تمیزتره. بد نیست تا اینجا که اومدم یه حالی هم به مستراح جناب مدیر بدم. بعد از اینکه آقای مدیر کارش را به من گفت. سریع رفتم سمت توالت کذایی.

روی در توالت با خطی خوش نوشته شده بود:

"النظافه من الایمان"

در را باز کردم. روبروم با همان خط نوشته شده بود:

"در را آرام ببندید"

برگشتم درو آروم ببندم٬ دیدم پشت در نوشته:

"هواکش را روشن کنید"

کمی پایین تر نوشته بود:

"در را قفل کنید"

بعد از این جمله بلافاصله یه فلش میرفت به سمت شاسی قفل و دو تا فلش دیگه دور شاسی بود که در دو جهت مخالف چرخیده بودند یکی نوشته بود باز و اون یکی نوشته بود بسته. خلاصه در را قفل کردم و رفتم سمت هواکش که نخش را بکشم. درست زیر نخ روی دیوار نوشته بود:

"در دو مرحله و به آرامی بکشید".

بالاخره رفتم سر کار اصلی.. توالت از نوع ایرانی بود. اینقدر حواسم پرت نوشته ها شده بود که برعکس نشستم. دیدم روی دیوار روبرویی نوشته:

"اخوی برعکس نشستی.برگرد درست بشین!"

 

دیگه باورم نمیشد که اينقدر به همه چیز فکر شده باشه. غر غر کنان پا شدم و درست نشستم. گلاب به روتون وفتی داشتم کارمو می کردم یهو سرمو بردم رو به بالا. این دیگه باور نکردنی بود. داشتم شاخ درمیاوردم. رو سقف نوشته بود:

"سرت تو کار خودت باشه"

کارم تموم شد و دستمو بردم سمت شلنگ. دیدم نوشته:

"در مصرف آب صرفه جویی کنید"

خلاصه بالای سر شیر آب کاملا مشخص شده بود که کدوم آب سرده٬ کدوم گرمه و هرکدوم به چه سمتی باز و بسته میشه. شیلنگ را گذاشتم سرجاش پا شدم شلوارمو بکشم بالا دیدم که نوشته:

"سیفون را بکشید"..

بر گشتم سیفون را بکشم که نوشته بود:

" آرام بکشید"..

زیرش هم خیلی ریز نوشته بود:

"زیپ شلوار فراموش نشه"..

 

جا خوردم. واقعا جا خوردم. آخه زیپ شلوارم رو نبسته بودم. خلاصه ترس برم داشت. رفتم سر روشویی که دستمو بشورم که دیدم نوشته بود:

"هواکش را خاموش کنید".

رفتم هواکش را هم خاموش کردم و برگشتم دستمو شستمو قفل درو باز کردم و سریع پریدم بیرون.

رییس دفتر جناب مدیرروبروم ایستاده بود. همچین چپ چپ نگاهم کرد که انگار املاک باباش را غصب کردم. گفت:

"لطفا درو آروم ببندید"

دستمال کاغذی هم رومیزه دستتون را اونجا خشک کنید. رفتم دستمال برداشتم دستمو خشک کردم. اومدم دستمالو بذارم تو جیبم٬ گفت:

"نه٬ سطل آشغال اون بغله".

تازه فهمیدم که این ماجراها از گور کی بلند میشه....... ISO!!

 


از دفتر خاطرات پرسنل شركتي كه تازه گواهينامه ايزو 9001 گرفته بودند

 


|
امتیاز مطلب : 148
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
شنبه 26 شهريور 1390 ساعت 11:1 | بازدید : 1150 | نوشته ‌شده به دست محمد رضا کریم نژاد و علیرضا طلوعی | ( نظرات )

معلم زن اسپانیایی داشت به شاگرداش توضیح میداد که اسامی در زبان اسپانیایی برخلاف انگلیسی مذکر و مونث هستند.

برای مثال خانه مونث هستش و مداد مذکر. یک دانش آموز پرسید "جنسیت کامپیوتر چیه"
معلم بجای جواب دادن کلاس را به دو دسته تقسیم کرد: آقایان و خانمها و از آنها خواست خودشان تصمیم بگیرند که آیا کامپیوتر مذکر است یا مونث.
از هر گروه خواسته شد 4 دلیل برای توصیه شان بیاورند
گروه آقایان تصمیم گرفتند که جنسیت کامپیوتر قطعا باید مونث باشه چون:
1- هیچ کس غیر از سازندگانشان از منطق داخلیشان سر در نمی آورد
2-زبان فطریشان برای هیچ کس غیر از خودشان قابل درک نیست
3-حتی کوچکترین اشتباه در حافظه طولانی مدتشان باقی می ماند تا زمانی آن را به یاد بیاورند (به رخ بکشند)؛
4-به محض اینکه به یکی از اونها تعهدی پیدا کردی، میفهمی که نصف حقوقت رو باید خرج لوازم جانبیش کنی.
گروه خانمها به این نتیجه رسیدند که کامپیوتر باید مذکر باشد چون:
1-اگه بخواهی بهشون بگی کاری رو انجام بدن، اول باید روشنشون کنی
2-اونها اطلاعات زیادی دارند اما هنوز خودشون نمی تونن فکر کنن
3-از اونها انتظار حل مشکلات می ره، اما نصف اوقات خودشون مشکلن؛ و
4-به محض اینکه نسبت به یکیشون تعهدی پیدا می کنی، می فهمی اگه یکمی دیگه صبر کرده بودی، یک مدل بهتری میتونستی داشته باشی.
 خانمها برنده شدند

 


|
امتیاز مطلب : 96
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
اصلاحات جدید لغت نامه ی آریانپور !
دو شنبه 14 شهريور 1390 ساعت 18:0 | بازدید : 1230 | نوشته ‌شده به دست محمد رضا کریم نژاد و علیرضا طلوعی | ( نظرات )

Hairkul : آنکه روی شانه‌‌هایش مو دارد
Watergate : دروازه دولاب
Categorize : نوعی غذای شمالی که با برنج و گوشت گراز طبخ می‌‌شود
Velocity : (شهری که مردم آن از هر موقعیتی برای ولو شدن استفاده می‌‌کنند (شیراز
confuse : آنکه برق از **ونش می پرد
Macintosh : مهین تاج
San Antonio : به ترکی‌ ، شما آنتونیو هستید
Longtime : در حمام ، زمان پیچیدن لونگ را گویند
Long time no see : !دارم لونگ می‌‌پیچم ، نگاه نکن
Cambridge : شهری که تعداد پلهایش اندک است
UNESCO : یونس کجاست؟
Jesus : در اصفهان به بچه گویند که دست به چیز داغ نزند
Finland : سرزمینی که مردمانش مشکل گرفتگی بینی‌ دارند
Damn You All : دم همتون گرم
Savage Blog : ساوجبلاغ
Latino : لات بازی ممنوع
Godzilla : خدای استفاده کردن از مرورگر موزیلا


|
امتیاز مطلب : 90
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
شنبه 12 شهريور 1390 ساعت 21:43 | بازدید : 1114 | نوشته ‌شده به دست محمد رضا کریم نژاد و علیرضا طلوعی | ( نظرات )

 

ای کسانی که مامور دفن من هستید مرا در تابوتی بگذارید تا همه بدانند جوانی سیاه بخت بودم

دستهای مرا باز بگذارید تا همه بدانند در جوانی چیزی با خود در این دنیا نبرده ام

سینه مرا بشکافید تا همه بدانند جوانی سینه سوخته بودم

یک تکه یخ بر سرم بگذارید تا با اولین طلوع خورشید آب شود و جای نگارم گریه کند.

i love you


|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
شنبه 12 شهريور 1390 ساعت 21:45 | بازدید : 1178 | نوشته ‌شده به دست محمد رضا کریم نژاد و علیرضا طلوعی | ( نظرات )

 

شبی از دیوار بلند عشق من یاد خدا کردم

به یاد آروزهایم خدا را از ته قلبم صدا کردم

چه شیرین بود چه زیبا شد چه مهتابی

زمانی که دلم را با خدا آشنا کردم

به او گفتم چه می خواهی؟ به او گفتم که زیبایی

ندایی آمد و دل را پر از نور و نوا کردم

خدا بود و دلم بود و دنیایی پر از ناله

که من این زندگی را روی عشق تو بنا کردم


|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
دوستت دارم
چهار شنبه 9 شهريور 1390 ساعت 20:45 | بازدید : 1367 | نوشته ‌شده به دست محمد رضا کریم نژاد و علیرضا طلوعی | ( نظرات )

محاکمه عشق بود و قاضی آن محاکمه عقل

همه اعضا با عشق مخالف بودند جزء قلب

قلب گفت ای چشم: تو که برای دیدن او لحظه شماری می کردی

ای پا تو که برای رفتن پیش او عجله می کردی

ای دست تو که برای گرفتنش خدا خدا می کردی

حالا چه شده که همه با او مخالف شده اید

عقل گفت: ای قلب تو برای چه با او مخالف نیستی؟

گفت من بدون عشق یک تکه گوشت هستم که در هر ثانیه کار ثانیه پیش را می کند

من با عشق زنده ام پس برای چه با او مخالف باشم

دوستت دارم


|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7

صفحه قبل 1 صفحه بعد